زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

استبداد صغیر

اِسْتِبْدادِ صَغیر، عنوانی برای دورۀ یک‌سالۀ مبارزۀ آشکار محمدعلی ‌شاه قاجار با مشروطیت، از به‌توپ‌بستن مجلس (23 جمادی‌الاول 1326 ق/ 2 تیر 1287 ش) تا پیروزی نهایی مشروطه‌خواهان و خلع وی از سلطنت (27 جمادی‌الآخر 1327 ق/ 25 تیر 1288 ش). در این عصر، پیکارهای خونین میان عوامل استبداد و مشروطه‌خواهان در شهرهای بزرگ، به‌ویژه تبریز، مهم‌ترین قیامهای مردمی را برای استقرار حکومت قانون و تشکیل مجلس شورای ملی در تاریخ مشروطیت ایران رقم زد.

محمدعلی‌ شاه که در ابتدای سلطنت (ذیحجۀ 1324/ دی 1285) با مشروطه‌خواهان و مجلس رفتاری مسالمت‌آمیز داشت، پس از ترور نافرجامش (25 محرم 1326 ق/ 8 اسفند 1286 ش) آشکارا به مخالفت با مشروطیت برخاست (طباطبایی، 13؛ کسروی، تاریخ مشروطه، 542-543). به دستور وی کلنل لیاخُف، فرمانده بریگاد قزاق، در 23 جمادی‌الاول 1326 ق/ 2 تیر 1287 ش، با محاصرۀ مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تهران، با مشروطه‌خواهان به نبرد پرداخت (سیاح، 596-597؛ امیرخیزی، 96- 98). در آغاز، مشروطه‌خواهان پایداری کردند، ولی سرانجام نتوانستند در برابر نیروهای دولتی و قزاق مقاومت کنند (دولت‌آبادی، 2/ 317-324). از شمار کشته‌شدگان مشروطه‌خواه آماری دقیق به دست نیامده است (ناظم‌الاسلام، 157؛ کتاب نارنجی، 244-245). شریف کاشانی شمار کشته‌شدگان قزاق و دولتی را 196 تن آورده (1/ 191)، اما در کتاب آبی، شمار کشته‌شدگان قزاق 40 تن ذکر شده است (ص 195). البته این نکته تأمل‌برانگیز است که مشروطه‌خواهان افسران روس را هدف قرار نمی‌دادند (صادق، 56؛ مامونتف، 90-91؛ کتاب آبی، 237).

محمدعلی‌شاه پس از چیرگی بر مشروطه‌خواهان، در تهران حکومت نظامی اعلام کرد و لیاخف را به فرماندهی نظامی تهران برگماشت؛ سپس همۀ انجمنها و اجتماعات عمومی، ازجمله برگزاری مجالس عزاداری و سخنرانی را ممنوع ساخت و مجلس شورای ملی را منحل کرد (آبراهامیان، 96؛ آدمیت، 342-343). آنگاه به دستور او گروهی از مشروطه‌خواهان دستگیر، و در باغ‌شاه زندانی شدند: ملک‌المتکلمین، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و قاضی قزوینی ازجمله بندیانی بودند که به طرز فجیعی کشته شدند؛ سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی را هم تبعید کردند (دولت‌آبادی، 2/ 335-341؛ وحیدنیا، 56-57؛ براون، 208؛ کسروی، همان، 661). سید جمال اصفهانی واعظ (دبا) که به همدان گریخته بود، سرانجام در بروجرد به قتل رسید؛ میرزا ابراهیم آقا تبریزی، نمایندۀ آذربایجان در مجلس، در زد‌و‌خورد با قزاقان در پارک امین‌الدوله کشته شد (صادق، 64؛ نیز نک‍ : نوایی، ایران ... ، 131)؛ مساوات از مخفیگاهش به قفقاز گریخت (آدمیت، 342) و چند تن دیگر از نمایندگان مجلس، ازجمله سید حسن تقی‌زاده، به سفارت انگلستان، و برخی به سفارت فرانسه پناه بردند. بعدها تقی‌زاده به لندن رفت و کسانی چون احتشام‌السلطنه، ممتازالدوله، سردار اسعد بختیاری، دهخدا و معاضدالسلطنه رهسپار پاریس شدند (نوایی، همان، 131، 162-164).

دربارۀ شکست تلاشهای مشروطه‌خواهان در این دوره، علل و اسباب فراوان می‌توان برشمرد و به‌طور قطع نمی‌توان عواملی کاملاً مشخص و قاطع برای وقوع حادثۀ بزرگی یاد کرد که کوششهای سترگ مردم را به‌ظاهر، چندی متوقف ساخت. با‌این‌همه، به نظر می‌رسد که فقدان انسجام فکری و عملی میان نمایندگان و روابط آنها با دربار، به‌ویژه کوششهای شیخ فضل‌الله نوری و طرف‌دارانش برای برانداختن بنیادهای تازه‌ساز مشروطیت و حکومت قانون، راه را برای سرکوب مشروطیت و نمایندگان مجلس هموار کرد (دولت‌آبادی، 2/ 303؛ ناظم‌الاسلام، 363؛ تقی‌زاده، خطابه، 57 بب‍‌ ). افزون‌بـر‌آن، کـاستیهـای فراوانی کـه برای چنـان مجلسی طبیعی می‌نمود، اوضاع را به سود شاه مستبد و یارانش آماده می‌ساخت.

پس از انحلال مجلس، شاه رشتۀ کارها را در تهران به دست گرفت؛ اما کانون مخالفت با او و کوششهای مشروطه‌خواهان به تبریز انتقال یافت. محمدعلی شاه که خبر انحلال مجلس و سرکوب مشروطه‌خواهان را به ولایات، ازجمله تبریز اعلام کرده بود، تلگرامی نیز به میرهاشم دَوه‌چی ــ از اعضای انجمن اسلامیۀ تبریز که از حامیـان او بود ــ فرستاد (کسروی، همان، 676؛ امیرخیزی، 111-112). مقصود شاه از این کار آن بود که میرهاشم دوه‌چی از درون، و رحیم‌خان چلبیانلو با پسرش، بیوک‌خان، از بیرون شهر به مقابله با مشروطه‌خواهان برخیزند و آنها را سرکوب کنند (نوایی، همان، 155).

در آن زمان، انجمن ایالتی آذربایجان آن ایالت را خودمختار اعلام کرد و از سوسیـال ـ دمکراتهای باکو کمک خواست که در پی آن، شماری از مجاهدان قفقازی به آذربایجان آمدند. در همان روزها، محمدعلی ‌شاه که با مقاومت سرسختانۀ مشروطه‌خواهان تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان روبه‌رو شده بود، مخبرالسلطنه را از حکومت آذربایجان عزل کرد و عین‌الدوله را به جای او نشاند و سپهدار تنکابنی را نیز همراه او کرد (آبراهامیان، 97؛ امیرخیزی، 118، 174-176؛ اتحادیه، 181). البته سپهدار در آنجا نه‌تنها به اقداماتی جدی بر ضد مشروطه‌خواهان دست نزد (شریف کاشانی، 1/ 200)، بلکه چندی بعد به گیلان رفت و به مشروطه‌خواهان پیوست (نک‍ : دنبالۀ مقاله).

تبریز 11 ماه در برابر قوای محمدعلی ‌شاه ایستادگی کرد (نوایی، همان، 158). مشروطه‌خواهان نخست، نیروهای دولتی را از شهر، و عین‌الدوله را تا باسمنج به عقب راندند و سپس بر دیگر شهرهای آذربایجان، ازجمله خوی، سلماس، مرند و مراغه چیره شدند (کسروی، تاریخ هیجده‌ساله، 1-2)، اما آن شهرها باز به تصرف قوای دولتی درآمد. تبریز محاصره، و دچار قحط و گرانی شد. روسها به بهانۀ تأمین آذوقه برای مردم، وارد تبریز شدند؛ اما معلوم شد که قصد آنها رساندن اسلحه به قوای دولتی بوده است و بدین ترتیب، تبریز سقوط کرد (زینویف، 114-115؛ شوستر، «مقدمه»، جم‍‌ ).

در خلال رویدادهای آذربایجان، روسیه و انگلستان که روابطشان پس از بمباران مجلس کمی تیره شده بود، برای ایجاد نظم، از شاه خواستند که مجلس بازگشایی شود، اما شاه پاسخی روشن نداد ( کتاب آبی، 278، 283-284؛ زینویف، 92). در این زمان، شیخ فضل‌الله نوری بر مغایرت مجلس قانون‌گذاری با شریعت اسلام تأکید کرد (فضل‌الله نوری، 101-114؛ ملک‌زاده، 4/ 869-870؛ ظهیـرالدولـه، 400-401)، امـا علمای‌نجف ــ بـه رهبری ملّا محمدکاظم آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزاحسین نـائینی ــ که از نخستین روزهـای مشروطیت به پشتیبـانی از آن برخاسته بودند، با فرستادن تلگرامی خطاب به محمدعلی ‌شاه، وی را حاکمی مستبد، و حکومتش را نوعی اهانت به امام غایب (ع) اعلام کردند (کسروی، تاریخ مشروطه، 729-730؛ کتاب آبی، 321-322؛ براون، 262).

در گیلان که یکی از مراکز مقاومت مشروطه‌خواهان بود نیز کوششهایی پنهانی برای تجهیز افراد و گردآوری سلاح آغاز شد (نوایی، همان، 168)؛ مشروطه‌خواهان در این خطّه، به‌ویژه در رشت، به مبارزات گسترده دست زدند. مجاهدان گیلان با جنگجویان مشروطه‌خواه ارمنی (داشناکسوتیون) به رهبری یپرم‌خان، و قفقازیها و گرجیها ائتلاف کردند و به تبلیغ مشروطیت، تجهیز نیرو و تهیۀ سلاح پرداختند (کسروی، تاریخ هیجده‌ساله، 7؛ ناظم‌الاسلام، 303-304؛ فخرایی، 113- 128؛ سپهدار تنکابنی، 67؛ مک‌دنیل، 87-88). پس از آن، انجمن ایالتی تشکیل، و انجمنهای کوچک‌تر محلی برای ادارۀ امور برپا شد. سپهدار تنکابنی که پیش از آن، در تبریز مخالفتش را با استبداد اعلام کرده بود، به تنکابن رفت و در آنجا مجلسی به نام «مجلس شورا» ترتیب داد، لوای مشروطیت برافراشت و رهسپار رشت شد. شاه در 11 محرم 1327 ق/ 14 بهمن 1287 ش، تلگرامی به وی فرستاد و از او به‌عنوان فردی یاغی یاد کرد. پس از چندی سردار افخم، حاکم گیلان، به دست مجاهدان قفقازی و به دستور معزالسلطان به قتل رسید. از‌این‌رو، سپهدار که راهی رشت شده بود، توسط «کمیتۀ ستار» به ریاست اردوی شمال و رهبری انقلاب گیلان برگزیده شد (17 محرم 1327 ق/ 20 بهمن 1287 ش) (نک‍ : سپهدار تنکـابنی، 65-70؛ رابینو،76-77؛ تقی‌زاده، زندگی ... ، 122-123). بعدها مشروطه‌خواهان گیلان، با نیرویی به فرماندهی سپهدار تنکابنی، از راه قزوین و به‌قصد تصرف تهران حرکت کردند (نک‍ : دنبـالۀ مقاله؛ نوایی، فتح ... ، 170-171؛ رابینو، 78- 79). از دیگر رهبران نهضت گیلان می‌توان به کریم‌خان رشتی، معزالسلطان، عمیدالسلطان، احمدعلی‌ خان، حسین‌ خان کسمایی و علی‌محمد تربیت اشاره کرد (اتحادیه، 184؛ فخرایی، 113).

اصفهان نیز یکی دیگر از مراکز مخالفت با محمدعلی ‌شاه بود. در آن دوره، سران ایل بختیاری به رهبری صمصام‌السلطنه که دل خوشی از شاه نداشتند، اصفهان را تصرف کردند و خود را مشروطه‌خواه نمایاندند (کسروی، همان، 3؛ سیاح، 611-613؛ دانشور، 47)؛ اما شاید پشتیبانی برخی از رهبران بختیاری از مشروطه صرفاً برای تأمین منافع ایلی خود بود (گارثویت، 114-117). سردار اسعد بختیاری که از هواداران جدی مشروطه بود، از اروپا به اصفهان آمد. پس از چندی میان او و خانهای بختیاری ائتلافی صورت گرفت که براساس آن، درصدد تصرف تهران برآمدند (آبراهامیان، 99). سردار اسعد در 5 جمادی‌الآخر 1327 ق/ 3 تیر 1288 ش به قم رسید. آن روز، نمایندگان دو سفارت روسیه و انگلستان بسیار کوشیدند که او را از پیشروی به سوی تهران بازدارند، ولی سردار متقاعد نشد (کسروی، همان، 52؛ تفرشی حسینی، 211-212).

سرانجام، سپهدار تنکابنی از گیلان و سردار اسعد از اصفهان، که هردو برابر توافق پیشین راهی تهران بودند، در محل قراتپه به یکدیگر پیوستند (کسروی، همان، 52-54؛ نوایی، همان، 64). این قوای متحد پس از درگیری با قوای دولتی در بادامک، نخست روی به عقب‌نشینی نهادند؛ اما از‌آنجاکه می‌دانستند نیروهای دولتی در دروازه‌های شهرری و جادۀ قزوین کمین کرده‌اند، با تغییر مسیر و از طریق دروازۀ بهجت‌آباد، وارد تهران شدند و به بهارستان رفتند (24 جمادی‌الآخر 1327 ق/ 22 تیر 1288 ش) و در آنجا با نیروهای دولتی به زدوخورد پرداختند و 3 روز بعد به پیروزی رسیدند. تهران به دست مشروطه‌خواهان فتح شد، لیاخُف تسلیم گردید، شاه به سفارت روسیه پناه برد، و دورۀ استبداد صغیر به پایان رسید.

در 27 جمادی‌الآخر 1327 ق/ 25 تیر 1288 ش، مجلس عالی، متشکل از روحانیان، درباریان و مشروطه‌خواهان، ازجمله سید عبدالله بهبهانی، صدرالعلما، صنیع‌الدوله، مستشارالدوله و دیگران، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و پسر 12ساله‌اش، احمدمیرزا را به سلطنت برگزید. عضدالملک قاجار نایب‌السلطنه شد و در دولتی موقت، سپهدار به وزارت جنگ، و سردار اسعد به وزارت داخله رسید (نک‍ : کسروی، همان،54-62؛ ناظم‌الاسلام، 486-504؛ دولت‌آبادی، 3/ 110؛ شریف کاشانی، 2/ 371-375؛ ملک‌زاده، 6/ 1182، 1189-1192، 1195، 1231- 1239؛ تقی‌زاده، همان، 131-146؛ نجمی، 406-407؛ قاسمی، 47- 49).

مآخذ

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.